امام زاده عبدالله موسی ابن جعفر(ع)

زیباترین امام زاده ایران

افسران - الله جمیل ...

خدایا اندکی که به اطراف می نگرم،هر چه می بینم زیباست،

 

ولی هنگامی که نگاهم به درونم می افتد؛

 

از خود می پرسم پس این زشتی ها از کجاست؟

 

بارالها زیبایم کن ...

خدازیباست وزیباییهارادوست دارد

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 10:36 ] [ محمدمهدی ]

[ ]

افسران - شهیدی که وصیت کرده بود دستهایش را از تابوت بیرون آورند

 

شهید سیدعبدالظریف تقوی سوق، از سادات رضاتوفیق سوق (تیره احمدی)،

 

 

جوانی مهربان و باتقوا سمبل اخلاق بود. در وصیت نامه اش نوشته شده بود:

 

 

دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید تا همه بدانند که آدمی با دست خالی از دنیا می رود.

 

 

شهید متولد 1341 است. چند وقت قبل متوجه نکته غریبی در مورد شهادتش شدم.

 

و آن اینکه؛ تاریخ شهادت او و دو پسر خاله اش،

 

به نحوی در یک بازه زمانی است.

تاریخ شهادت پسرخاله اش؛ شهید سیدقباد شریعتی سوق: 3/ 11 / 1364

 

تاریخ شهادت پسرخاله دیگرش، سیدعبدالمحمد تقوی 22/ 11 / 1364

 

تاریخ شهادت سیدعبدالظریف تقوی سوق : 26/ 11/ 1364


هر سه در بهمن ماه یک سال شهید شدند.

 

چند وقت قبل، برادر شهید شریعتی سوق را در گلزار شهدا دیدم،

 

داستان نامه ای را برایم بازگو کرد که میان این سه شهید دست به دست شده بود.

 

 

نامه ای که شهید شریعتی نخست به شهید روحانی سیدعدالمحمد تقوی داد

 

و او نیز چند روز پیش از شهادت، به شهید سید عبدالظریف تقوی

 

..نمی دانم ولی احتمال دارد که این نامه حاوی رازی در مورد شهادت هر سه تن بوده ..

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 10:33 ] [ محمدمهدی ]

[ ]

دعوت به دین با عمل
http://up.9ktenews.com/uploads/13479538941.jpg



 

مقیم لندن بود.

 

 

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.

 

 

راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!

 

 

می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم کهبیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

 

 

آخر سر بر خودم پیروز شدم وبیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.

 

 

گذشت و به مقصد رسیدیم .

 

 

موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم.

پرسیدم بابت چی؟

 

 

گفت : میخواستم فردابیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم . اما هنوز کمی مردد بودم.

 

 

وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.

 

 

با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!

 

 

تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد ،حالی شبیه غش به من دست داد.

 

من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم.

 

“مردم را با عمل خود به اسلام دعوت کنیم‬”

 

باشد که حواسمان به رفتار و کردارمان باشد.

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 10:29 ] [ محمدمهدی ]

[ ]

دانشجویی پرسید..............

دانشجویی به استادش گفت:

 

استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم

 

 

و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

 

 

استاد به انتهای کلاس رفت

 

و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

 

 

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد

 

 

مسلما شما را نمی بینم.

 

 

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:

 

تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!

 

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 10:26 ] [ محمدمهدی ]

[ ]

مولای ما نمونه دیگر نداشته است ..
افسران -  تو رو خدا فایل صوتی رو گوش بدید  ، انقدر قشنگه که دوباره این شعر رو گذاشتمش ::..::.:.:  یاعلی



مولای ما نمونه دیگر نداشته است ..

 

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است ..

 

وقت طواف دور حرم ..

 

فکر میکنم این خانه بی دلیل ترک بر نداشته است ..

 

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی ..

 

آئینه ای برای پیمبر نداشته است ..

 

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

 

شهری که جز علی در دیگر نداشته است ..

 

طوری ز چار چوب در قلعه کنده است ..

 

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است ..

 

" یا غیر لا فتا " "یا غیر لا فتا " صفتی در خورش نبود ..

 

یا جبرئیل (ع) واژه بهتر نداشته است ..

 

چون روز روشن است ، چون روز روشن است ..

 

که در جهل گم شده است ..

 

هر کس که ختم ناز علی بر نداشته است ..

 

این شعر استعاره ندارد برای او ..

 

تقصیر من که نیست ..

 

برابر نداشته است ..

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 10:21 ] [ محمدمهدی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه